بسم الله الرحمن الرحیم

«پاتوق فرهنگی جلسه ششم»

چند جلسه ای است ک داریم نیازها رو می شماریمکه چه نیازهایی داریم برای فعالیت فرهنگی از آن نیاز ها چیزهایی ک شمردیم (خیلی چیزها بوده ) در جلسه قبل گفته شد : هنر – آزادی – آگاهی

بیشتر در مورد آزادی صحبت کردیم (یک مقادیر از آن نیمه تمام ماند) گزینه در را گفتیم اخلاق (امروزبه آن می پردازیم )

قرارشده بود افرادحاضر درجلسه چه نوشته ای برای من بیاورند ؟

مخاطب : تجربه کار فرهنگی !

دبیر : تجربه کار فرهنگی یعنی چه ؟

مخاطب :کارهای فرهنگی که انجام دادند را بگویند – نتیجه ای که ازآن را گرفته اند رانیز بنویسند.

دبیر : قرار شده هرکسی هرکاری انجام داده یا دوستش انجام داده هرگونه فعالیت فرهنگی انجام داده  بنویسد تجربیاتش رو  بیاره اینجا تا درباره اش صحبت کنیم وبعد گفتیم ملاک ادامه جلسات  نوشته هایی است که می آید. یعنی قصد داریم بیشتر آنها رو توضیح بدهیم ... واگر نیاید (!) نتیجه میگیریم که لزومی ندارد از یه حدی به بعد توضیح بدیم . دلیلش هم اینکه از یه حدی بیشتر توضیح بدیم کسی نمی فهمه. خیلی هاش رو باید با تجربه بهش رسید. خیلی هاش باید بامثال پیش رفت بخاطر همین سعی کنید بیاورید حتماً حتـــماً !!

آن چیزهاییم که گفتیم (طبق چیزای قبلی که ) : فعالیت فرهنگی  حتما کار دریک کادرتشکیلاتی یا کانون نیست . هرکاری ک از ما سر میزنه  و رنگ بویی از فرهنگ داشته باشه میشه بهش گفت فعالیت فرهنگی . پس هیچ کس نمی تونه بگه ما نداریم! ( این یعنی اینکه ؛ کسی نتونه کارشو توجیه کنه خدایی نکرده نخواهد بیاره)از دوستانتون رو هم بیارید. هرچه تجارب بیشتر باشه در مورد مسائل بیشتری صحبت میکنیم.

مناسب امروز ؛ امروز روز مادر است JJJ مبارکـــــــــــ

یک مقداری ربط داره در مورد موضوعی داریم درموردش صحبت میکنیم.همون آزادی - ... فعالیت فرهنگی فقط در یک تشکل یا یک کانون نیست.

دبیر : این یعنی چه ؟ببینید ما آن چیزایی ک گفتیم راجع به آزادی ازثمراتش یکیش این بود که ؛

- باعث نترسیدن میشه (آزادی باعث میشه که فرد نترسد ) از فواید آزادی میگیم .چیزایی که باعث میشه پیش نیاد-آزادی منظور است – یکیش ترس است . وبعد گفتیم خیلی از این مراتب که اگر آزادی باشهاین نیازها خودش برطرف میشه. (باز هم تأکید میکنم  که آن معنی که ما ازآزادی گفتیم) افرادی که جلسه قبل نبودندیک مقداری دربرداشتشون از آزادی باید صبر کنند ( اگر رجوع نکردند به نوشته قبل)

- باعث ایجاد مکارم اخلاق میشه

- باعث آگاهی میشه (حتی ! )

آیه را خواندیم : ( الذین یتبعون الرسول النبی الامی ... )

وگفتیم یکی از اهداف بعثت انبیاء ومخصوص حضرت محمد مصطفی (ص)رساندن  انسان ها به آزادی بوده .

دبیر : خب ؛ درمورد این ترس صحبت میکردیم که چطوریه !

ببینید خیلی از این چیزهایی ک گفتیم  با نترسیدن پیش میآید. یعنی مکارم واقعا ً با نترسیدن پیش می آید واگر ترس باشه باعث میشه خیلی از این فضایل اخلاقی  کسب نشه . (این رو خیلی قصد دارم بر رویش تاکید کنم.)توی این قسمت نقش هرکس خودش موثر است .یعنی چیزی نیست ک بشه ایجاد کرد مگر اینکه حالا بعضی  از قسمتاشو مثلا توضیح بدیم که این ترس نداره اصلاً. ... مثل ترس از تاریکی. که یک چیز واهیه.

اماخب یکسری مسائل هست که صدمه میزنه ما میگیم برای ایناها نباید ترس داشت.پس اونچیزایی که امکان داره ضربه بخوره باید بهش دل نبندیم.مثل چی ؟ مثل جان ، آبرو، مال ، فرزند ، همسر ،اعتبار .

گفتیم که ترس از تحقیر و تنبیه و تخریب و... باعث میشود که خیلی کارها انجام نشه.مثالهایی هم که زدیم  مشهورترین ها قضیه آن " کربــــلا " که خیلی ها به خاطر تــــــرس نرفتند.وگرنه در درستی کار هیچ شک نداشتند.

مثال خیلی بارزش وقتی امام حسین (ع) ب سوی کوفه می آمدند یکی از شعرا رو در راه دیدند که داشت ازکوفه دور می شد . ازاوپرسیدند که کوفه چه خبر ؟ او اینگونه گفت : (قلوبهم معک وسیوفهمعلیک..؟.. ) قلب های اینها باشماست،اما شمشیرهایشان ضد شماست.این یعنی چه ؟ یعنی  از زور ترس بخاطر وابستگی هایی که داشتند ونمی خواستند از دست بدهند وبر روی تویی که خودشان برایت نامه نوشتند وتو را برترین انسان دهر می دانستند بر ضد تو شمشیر کشیدند.چرا ؟ چون محبوب تر ازتو دارند.چون عشقی بزرگ تر از تو پیششان هست که هنوز ازآن دل نبریدند. دراین داستان یاران ابیعبدالله هم عکس چنین ویژگی هایی داشتند.. داستان هاش خیلی است .یعنی تقریبا همه ی این افراد این خصوصیت رو دارند یکی ؛ جناب حبیب بن مظاهر- وقتی که در خانه شان بودند خبربهش می دهند اباعبدالله ،ندای هل من  ناصر دادند . همسرش به او گفت : آیا بااو می روی؟حبیب چون اوضاع کوفه را می دانست حتی در خانه اش نیز تقیه می کرده .ب همسرش می گوید : حالا تاببینیم چی می شه!!

بعد همسرش چادرش را .برداشت پرت کردبسوی حبیب و گفت از این ب بعد بردار واین چادر راسرت کن اگر(!) نمی خواهی بروی کربلا . (روانه اش کرد رفت. )

زهیر را همسرش روانه  کرد.(داستانش رو که خودتان می دانید.)

واقعا این یک چیز درستیه که اگر یک شخصی شجاع است این شجاعت را یادشان دادند.کسب آن از راه غیر تربیت خیلی سخت است. (مادران سهمشان در آموزش این عمل به فرزندانشان خیلی مهم است .)

درسته که می گویند بچه شیر از شیر مادر شیر شد! ( الآن حدیثی یادم افتاد از امام علی (ع) –فرمودند :سه خصلت در مرد ناپسند است اما در زن پسندیده است؛ ترس ، بخل ،حسادت ))

ترس ذکر شده؛ این تعبیرش از ترس نیست –فکر نکنید این ترس آن است که درذهن شماست ، یا آن مصادیقی که در ذهنتان هست.دلیلم چیه ؟

 اگر امام علی (ع) ب حرفهای خودش قائل باشه –که هست- در قضیه خواستگاری حضرت ام البنین نقض غرض کرده .یعنی چه ؟خودش (امام علی (ع) ) می گوید صفت ترس برای زن خوب است.اما وقتی میسپارد که برایش همسری پیداکند میفرماید کسی که شجاعت داشته باشه .از قبیله کلابیه ؟ می گویند مردمان این قبیله خیلی شجاعند .

مخاطب : شجاعت اکتسابیه .

دبیر : جفت اش هست.

مخاطب: ترس چه ژنتیکی چه اکتسابی ارزش نیست.

دبیر:شجاعت یک قسمتی اش ارثی است.ترس هم همینطور.یعنی جفت شان (ترس وشجاعت ؛ زمینه ارثی اکتسابی دارند.)

مخاطب: یعنی آنچه ارزشی ست که اکتسابی باشد.

دبیر : اگر آن ترس هم اکتسابی باشه قابل توبیخ کردنه!هر چیز که اکتسابی باشد قابل بازخواست وارزش گذاری است

شجاعت اگر اکتسابی باشد قابل ارج نهادن است.اگر ترس اکتسابی باشه قابل بازخواست کردن است.

اما حتی اگر ارثی باشد مسئولیت را بالا می برد (شجاعت )زمینه را فراهم می کند برای کسب معارف بالاتر-فضایل دیگر.همان هم یک نقطه مثبت است که مسئولیت در موردش سنگین تره .امتیاز نیست ولی اگر بتواند ازآن استفاده کند مسلما امتیازی در پی دارد .

دبیر :امیدوارم که این خوب (قشنگ ) درک شده باشد!

نقش زنان ومادران دررابطه بااین قضیه ( تربیت فرزندان ؛شجاع یا ترسو بودن ) خیلی مهم است .

نه جداً ، من برخی وقتا فکر میکنم که مثلا این آیه ( یطعمون طعام علی حبه مسکینا ویتیما و اسیرا ... )

اینکه اگر امام علی (ع) همسری  مثل جضرت زهرا نداشت، آیا می توانست همچین کاری کند؟ جدی

که سه روز غذای خودشان را بدهند . امام علی ع ک ب عنوان زاهد میشناسیم (یعنی شخصی که زاهدترین مردم روزگار خویش بوده است. ) همسرش فاطمه زهراست (س) که توانسته این کارها راانجام بدهد. یعنی خیلی وقتا که چیزی کم می آوردند اصلا بروز نمی دادند..

داستانش ؛

یکبار حضرت علی (ع) یک روزگرم بوده ازظهرگذشته بوده . نزد حضرت زهرا آمده . میگویند اگر چیزی هست بیاورید تابخوریم . دو روزه غذا نخورده ام .حضرا زهرا (س ) میگویند: دوروزه ما حتی یک نان خشک هم نداریم. بعد حضرت میگویند چرا به من نگفتید؟ گفتند می دانستم که اگر می داشتی خودت می آوردی. حضرت می روند یک چیز را ودیعه میگذارند – یک درهم میگیرندکه برای خانواده شان  رزق تهیه کنند. درراه مقداد را میبینند که از مقداد میپرسند  اینجا چکار میکنی؟ مقداد میگوید ما غذای در خانه برای خوردن نداشتیم از شرمندگی آمدم بیرون. یعد حضرت آن پول را ب مقداد می دهد وخودشان باشرمندگی برمیگردند.وقتی برمیگردنددر خانه میبینند که ملائکه الله برایشان از بهشت غذا آورده اند. پس خیلی نقش این همسران مهم است .مخصوصا درتربیت کردن فرزند باید خیلی دقت کنند.

اینکه بچه راترسو بارنیاورند.اگر ب بچه بگویند این کار را نکن (لولو میآید ! ) بچه را بترسانند ... همه ضرردارد.اگر یک نگاهی ب دور وبرخودمان بیندازیم اکثرا با این فرهنگ ترسویی بار آمدند.کاری که یک مقداری شجاعت می طلبد هیچ کس نیست انجام دهد .چرا چون اینگونه بار آمدند!

این که حالا جلسه قبل هم کمی تند و تیز گفته شد؛درسته تند وتیز بود اما این راباید درنظر داشته باشید که زندگی همچین هم روی خوش نشان نمی دهد.این روزگار خیلی درنده است.ومتناسب با این ویژگی ها تربیت نشدیم مائی که هروقت سختی کشیدیم فوری چند نفربالای سرمان بودند. ( خوب چی چی شد توگریه نکن ! – بیاشربت بخور J) نه جدی حالا من که نه !هروقت شکست خوردیم نگذاشتند به عهده خودمان. وقتی شکستی پیش میآید والدین باید بگذارند که خودش برروی پای خودش بایستد. نه اینکه فوری بروند حمایتش کنند.که یک شخصی بار بیاید که اصلا نفهمد که شکست تبعاتی هم دارد.اشتباه کردن ضررهایی هم داره .

دبیر : اینها که گفته شده هم جزبحثمان بود! (ب دنبال مناسبت آمدیم تااینجا )

موضوع دیگر اینکه ،قسمت اخلاق را گفتیم توضیح نمی دهیم چون همه می دانند .بعدوقتی رجوع کردم ب تجربیات گذشته دیدیم نه واقعا این اخلاق هم تعریف شده نیست.یعنی بهتر یکم درموردش توضیح بدهیم.که حالا چی چی هست ؟

یکچیزی که ماها از اخلاق میدانیم(ما که می گویم آن چیزی که رایج است ) اینکه هرکی گردن کج کند و  اینجوری کند وخوشحال باشه. التماس دعا داشته باشه. نه صداش بالا بیاد . نه اخم کنه . نه خشمگین بشه. نه کسی رو توبیخ کنه . نه کسی رو تنبیه کنه . ما به این مــــــــی گوییم آدم خوش اخـــــلاق !!

دبیر : درسته یا نه ؟!

مخاطب : بله

دبیر : وبه ضدش می گوییم بداخلاق L !!

این هم درسته یانه ؟

مخاطبین : بله

قبول دارید؟اخلاق اینه ؟

مخاطبین : با تردید نه !

مخاطب : هرچیزی جای خودش.

مخاطب :همین که می گویند صفات خدا کسی که کامل باشه جامع داره. یعنی تایک نسبیتی سعی میکنه داشته باشه جز صفات خدا جبار بودن هم هست.یعنی اخلاقی بودن همیشه به معنای خوب.خوش رویی نیست . یک وقتای هم تکبر ،جبرو... جزء اخلاق حساب میشه.

دبیر : مثلاچ وقتهایی ؟

مخاطب : خوب وقتی که میگویند وقتی در مقابل ضعیف ومستضعف  متواضع باش ولی در مقابل متکبر تکبر داشته باش . وقتی کسی بتواند این دوتا رو رعایت کند ما می گوییم که اخلاق دارد.

دبیر : دیگه ؟!

مخاطب : خداوند درقرآن میگوید : خداوند بلند کردن صدا را دوست ندارد مگر برکسی که بهش ظلم شده.کسی که بهش ظلم شده نمی تواند خوش اخلاق باشد.

دبیر : حالایک خاطره هم تعریف کنیم. " یکبار بابچه های همکلاسی ام دور هم نشسته بودیم. داشتیم حرف میزدیم.بعد نمی دونم چی شد بحث رفت پیرامون  برخورد های اجتماعی و... بعد آنها گفتند که جامعه علوی نیست! یعنی آن نوع برخوردایی که پیش می آید.درحکومت عدل علی(ع) اینها نبودند.بعد ما یک مثال از امام علی (ع) گفتیم .یک مثال خیلی خیلی سبک .سطح پایین. این که امام علی ع در زمان حکومتش تازیانه دست میگرفته دربازار راه می افتاده  و میفرمودند: (الفقه ثم التجاره)   اول فقه بعدا تجارت. بعد میگفتم این تازیانه را برای نازی کردن دست نمی گرفته .هرکس شایستش (!) بوده نثارش می کرده .بعد شخص گفت : که این علی ع که تومیگی فاشیسته! کمی نگاهش کردم L گفتم فاشیست یعنی چه ؟ هیچی دیگه نگفت J"

یک ایرادی ک ب ما وارده اینکه که یاد گرفتیم کلمات قشنگ (!) بگیم. اصلا فاشیست به همچین جایی اطلاق نمیشه .همچین چیزی اصلا نیست یا احتمالا کلمه بدی است . اما یک سطح خیلی پایینش بوده .حضرت علی ع در جنگ سر می بریده. سربریدن غیر از کشتن است.یعنی بوده که حضرت علی سر ببره.

حضرت علی ع حد می زده.دست قطع می کرده.دست قطع کردن راحت نیستا !! دست را بگذاری وبزنی رویش.خب. اینها میشند جزء اخلاق .اخلاق خوب.بعضی جاهاهم هست که آدم  از خودش باید بگذره . اگر بخواهیم مصداقای اخلاق روبگیم که چطور باشه که راهکار بدیم ،وقتی خودش هست وحقوق خودش می تواند راحت بگذرد.اما خیلی وقتا  هست که مخصوصا آنهایی که یک مسئولیتی کسب میکنند دیگه حق گذشتن ندارند.یعنی چیزی که ضایع میشه حق اینها نیست که ضایع میشه .حق افرادیه که این شخص مسئول آنهاست .بعنوان مثال :اگر من که الآن هیچ کارم بیام که بهم توهین کنند راحت باید بگذرم  حتی. ولی همین من اگربشم یک کاره ای ، بشم یک موقعیت حساسی کسی بیاد منو تحقیر کنه اونجا باید با آن شخص برخورد کرد.اونجا می آیند تو را می زنند. تو را بعنوان مسئول آنجا می خواهندبزنند!

اینجـــــــــــــا باید برخـــــــــــــورد کرد.

حالا این جا یکسری چیزاست که میذاریم بشعورخودتان که کجا ها باید چی کار کنید.مثلا مالک اشتر سردار سپاه اسلام بود که بهش توهین کرد اما او گذشت! اما خیلی وقتا همچین اتفاقایی نمی افتاد.یعنی این علی ع ک میگوییم آزادی بیان را نمودواقعی اش است ، که بعد میگویند که خوارج بااین که این همه فتنه پراکنی  می کردندتا دست به سلاح نبردند امام با آنها نجنگید.

همین علی ع میرفته بالای منبر سخنرانی میکرده  ، شخصی یک سوالی ازش می پرسه (متلک هم نبود- یه سوال بود ) شروع میکنه شدید به ایشان توهین کردن. تو مثل بزی می مانی که دندانهایش جلو زده .تو اسلام نیاوردی مگر به اجبار. تو کسی هستی که فلان کار روکردی... (هی داشت چیزهایش رو می کرد.)

آن چه ک مامور ب عیب پوشی هستیم و... توخانواده ات فلان اند.توکسی ک قبلا فلان کردی ...حالا چی چی شده ک آمدی همچین سوالی رو میپرسی؟

دبیر: اگر کسی همچنین کاری کند ما ب او چه میگوییم؟! خوب فلانی یک سوال پرسید اینهمه خشن باهاش برخورد کنی؟

درسته ؟!

پس این بینش ها رو ما باید یک کمی تغییر بدیم

اینی که ما الآن کم کم همان جلسات اول گفتیم فرهنگ رنگ آمیزی کاری است ک میکنیم.آن باور یه کارها اعتبارمیده.الآن کم کم باید بفهیم که چه فرهنگیه؟ لذت های فرهنگ رو باید بدونیم.قشنگ داریم بهش میرسیم!

چه بسا خیلی چیزایی که ماقبلا یک درک دیگه ای ازش داشتیم با این تبیین فرهنگ اصلا همچیز عوض شه، ارزشش عوض شه حتی

ببینید اینها چیزهایی نیست که راحت بشهجا انداخت.. الآن چند جلسه گذشته؟-6 جلسه . الآن میشه کم کم گفت الآن هنوزم من خودم روبعضی ازچیزاش شک دارم (؟؟)که نمی گم. آنهایی که مطمئنم رو میگم .بعضی مصداق هاش توی ذهنم هست که مطمئنم به شخصی که انجام داده ،این کار اینکار اخلاقیه.

اما هنوزم برام توجیه شده نیست چطور میشه ک همچین اتفاقی می افته.

دبیر : اما آزادی باعث چه چیزایی میشه؟

چنتا چیز ب ذهنمون رسید ونوشتیم.اونچیزایی ک بیشتر ب ذهن من رسید موردایی است  ک توکارای فرهنگی خیلی مشکل درست کرده. الآن یکی براتون میخونمش بعدیکم براش توضیح میدیم.

تعصب

خودنمایی

تکبر و خودخواهی

دروغ

غیبت

تهمت

انتقاد کردن  درچه جایی

واین که آدم آزادی داشته باشه باعث میشه ک ب کرامت نفس برسه. (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً 70 اسرا)شان نزول آیه

این بزرگ منشی وبزرگواری ک اعلام میکنندک شخص بزرگواری هستیم، بالقوه آدم بزرگواری هستیم.این باعث میشه ک آدم  ب چیزهای پایین دست وارزش تراز خودش بها نده.

برمیگردیم ب آن هاک گفتیم باعث سلب آزادی است.هرکدوم ک میگم دقیقا مثالاش توذهنمه مصداقای زیادی هم داره. خیلیهاش هم ازهمین ترس است دوباره.

مثلا در حدیث داریم غیبت کردن خصلت آدم ترسو است.(ک پشت سرکسی حرف بزنیم )

الآن خودمون میدونیم دروغ گفتن دلیلش چیه ؟ چرا یک شخصی باید دروغ بگه ؟ چون میترسه !

وبعد ببینیدتهمت ترکیب دروغ وغیبت است.درسته؟

یا مثلا حدیث داریم ک اگرتمام بدی هادرجایی جمع کنند و در آنجا روقفل کنند ؛ کلید این قفل دروغه!

دلیل دروغ هم چی بود ترس بود.

خیلی تاکید دارم رو این –نترسیدن

مخاطب : احساس ضعف هم میتونه باشه

دبیر: احساس ضعف هم بکنه دروغ بگه آن هم دلیلش ناشی از ترسه.

مخاطب: حقارت چی؟

دبیر: چرا میخواهد حقیر جلوه نکنه؟دروغ میگه ک حقیر جلوه نکنه.میترسه ک حقیر جلوه کنه.درسته؟

مثال بزنم براتون.

1.مثالاش این ک فقط کافیه یک روز راه بیفتید برید توی یک اداره.ب صورت قانونی باید کار شما انجام شه.برید سراغ آن شخص ک باید کارتون رو انجام بده ببینید چنتا دروغ ردیف میکنه تا دیرتر انجام بده؟

2.وقتی میخواهند یکی رو بکوبند،یک شخصی اوج میگیره.بهش حسد میکنند.می خواهندبکوبندش. ببینید چقدر براش بد میاد.

چرا تعصب می ورزیم؟ مثال تعصب که خیلی زیادم پیش میاد:فرض کنید میریم سر کلاسی فرض کنید من یه استاد شما چیزدرستی میگی که خلاف نظر منه،من رد میکنم دلیلش چیه؟ تعصب من ،که من پافشاری میکنم رو حرف خودم و حرف شمارو قبول نمیکنم چرا؟؟ چند علت داره:1.اگر حرفتو قبول کنم خوار میشم چون قبولش یعنی تو شخصی هستی که نظر درستت رو به من قبولاندی پس من در اون مورد از تو عقبم.2.من حرف تو رو قبول میکنم اما از این میترسم که بالاخره من یه عمریرو با این نظر گذروندم و میترسم به این نتیجه برسم که گذشته ام تباه شده پس خیلی راحت انکارت میکنم  این مثال خیلی پیش میاد .

ما آخر اینکه گفتیم چرا باید برای کار فرهنگی کار کنیم به این نتیجه رسیدیم که به خاطر اینکه وظیفه مان است  حالا مثلا :

من دبیر کانون تسنیم یه کاری انجام بدم از نظر خودم خیلی هم خوب پیش رفته اما آخر کار که انتظار تشکر دارم یک شخص موجهی بیاد و با دلیل به من ثابت کنه که اصلا تو نباید اینکارو میکردی و وقتی وارد این کار شدی هم بیت المال رو هدر دادی هم وقت مخاطبا رو هدر دادی و ان موضوعی رو که بهش نپرداختی هم تلف کردی اینجا من چیکار میکنم؟؟صد در صد یه موضع انکاری میگیرم و اگر در برابر نقدت زورم به تو برسدکاری میکنمکه اصلا نتونی بیای خودتو ابراز کنی ونظرتو عمومی کنی چون اگر عمومی کنی و دلیل براش داشتهباشی تایید میشه و کاری که من به آن افتخار میکردم باعث ننگم میشود پس چکار میکنم؟؟تو را سربه نیست و بایکوت میکنم  و این داره اتفاق می افته این مواردی ک میگم فقط اسمشو نمیگم  وگر نه همش هست.

توضیح بیشتر انتقاد:الان طوری شده که مخالفت کردن مد شده  یعنی تا چیزی میشه  چشمو میبندیم و دهنو باز میکنیمو هر چی میاد میگیم چیزی که هست،چرا اینکارو میکنیم؟؟

اینجور افرادو دیدم یکی از اینا بیانیه نویس بود و به مناسبت های سیاسی بیانیه می نوشت تو تشکل های کشوری یعنی تو مجامع دفتر ی کشوری که باهاش دوستم و می گفت:من هیچی از سیاست حالیم نمیشه اما یه چیز که اتفاق می افته برضدش موضع می گیرم و می نویسم که در سایت ها بزنن که بعد بگم که من زدم، اینا جمع هاشون اینطوریه میرن میگن :"دیدید چجوری زدیم تو پوزش حالشو گرفتیم بعد باید یه دو سه ماهی بجنبن که اینو صافش کنن بعد دوباره یکی دیگه میزنیم " یا بعضی وقتها تو جلسه ها یه حرف حسابی زده میشه یک تیکه میندازن بعد میرن دور هم صوت رو گوش میکنن و میگن ببین اینجا همچین حرفی رو من زدم.چرا؟اگر وارد بود که هیچی اگر نه مگه مرض داشتی وخیلی هاش مرضه تیکه رو میگن که بعد برن دور هم که بگن ما عجب کسایی هستیم چون میدونید با مقام بالا در افتادن چیز کمی نیست یعنی اینکه من هم سطح این هستم که با اون در بیفتم و این پیش میاد که وقتی یک مقداری شخصی رو بالاتر از خودش بدونه اینکارو میکنه و این کار وقتی شدت پیدا میکنه که این دوتا هم سطح میشن یعنی مثلا من دبیر تسنیمم تو دبیر جای دیگه ای تو جلسه ای من به تو یه چیزی بگم که بعد بگم فکر نکنی ما هم سطحیمبعد برم برای بقیه تعریف کنم که "دیدید پوزشو زدم کاریش کردم که دیگه نتونه دور وبر ما آفتابی بشه نتونه برای ما قد علم کنه حالا بشینید راحت کارتونو بکنید بدون مزاحم"این خیلی بیشتر پیش میاد .میپردازیم به قسمتهایی که گفتیم آزادی باعث کرامت میشه. فکر میکنید چرا همچین اتفاقی میوفته؟جواب:وقتی انسان از یکسری خصلتهای بدی که دارد آزاد شود باعث میشه به اون کرامت برسه .دبیر:اینها روی هم اثر متقابل دارن یعنی تمام این ویژگی هایی که میگیم مثل همین فیدبک مثبت هایی که میخونیم مثلا اینکه من ورزش میکنم که قوی شم وقتی قوی شدم بیشتر میتونم ورزش کنم ،اینها روی هم اثر متقابل دارد یعنی من از آزادی شروع میکنم و به کرامت میرسم بعد این کرامت باعث میشه من از چیزهای کم ارزش آزاد شوم .وقتی شخصی خودش را کریم ویزرگوار بداند چه اتفاقی پیش میاد؟خیلی از رذائل اخلاقی که میگیم وقتی که شخص خودش را بزرگ بداند اصلا برایش مطرح نمیشود مثلا اینکه  ما میگیم در برابر پرخاشگری افراد بی احترام باید کرامت داشته باشیم باید صبور باشیم وحلم داشته باشیم وقتی شخصی بزرگوار باشد اصلا هیچ اعتنایی نمیکند به حرفهایی که به طرفش  پرت میشود چه برسد به اینکه آنها رو بگیرد و در برابرش بخواهد بی تابی کند یا حلم داشته باشد . یک روایت تاریخی از امام حسن(ع) هست که یک شخصی اومد خدمت ایشون و شروع کرد به بد و بیراه گفتن وقتی خسته شد وخواست بره به امام گفت من دارم میرما ائمه هم برابر هر کسی متناسب با خودش حرف میزدند تا هدایت شود امام هم به اون شخص اینطوری گفت:مثل تو به من مثل حشره ایست که روی ساقه ی نخل میشینه ،وقتی میخواد بلند بشه میگه مواظب باش ساقه ات نشکنه !من وقتی اومدی اصلا نفهمیدم که حالا که میخوای بری یعنی شخص اگر بزرگوار بشود برایش مطرح نیست که بخواد با چیزی مقابله کنه ،در مقابلش صبر کند البته شیطان مکر های دیگه ای میزنه ها یعنی یک شخص متخلقی هیچ وقت فکر دزدی به سرش نمیزند شیطان برای اون راه های دیگه ای داره که وسوسه اش کنه اینها قبول؟شما هم چندتا مثال بزنید وسعی کنید از معصومین نباشه

:مثل برخوردی که دکتر شریعتی سر کلاسهاش با یکی از دانشجوهاش داشت اینکه دکتر شریعتی یه سری دانشجوهایی داشت که همیشه باهاش مخالف بودن یه روز یکی از این دانشجوها با ورود دکتر شریعتی به کلاس هیچ اعتنایی بهشون نمیکنه وقتی دکتر وارد کلاس میشه بدون توجه به اون دانشجو درسشو میده و بیرون میره  اون وقت اون دانشجو خودش احساس حقارت کرده و اون موقع عاشق دکتر میشه و از عقاید دکتر پیروی میکنه.

کرامت باعث میشه به اون چیزایی که ارزش مادون دارن خیلی محل نذاریم ،البته اینجا معیار ارزش گذاریمون رو باید تعیین کنیم به قول مرحوم صفایی حائری ما ارزش رو باید در تعلق بدونیم نه اندازه یعنی چه؟یعنی کاری که داری انجام میدی برای کی داری انجامش میدی و متعلق به کیه؟

مخاطب:البته همین یکی هم نیست ملاک ارزش گذاری ها  ملاک های دیگه چه چیزهاییه؟ اینکه مطابق با سنت باشه ،اینکه محرکت کی باشه (که اونم به تعلق برمیگرده)، و  بینش هم یکی دیگشه.

دبیر: میخوای مثال نقض بزنم برات؟ کی باعث شد که مطهری کتاب در مورد مارکسیسم بنویسه ؟خود مارکسیست ها

مثال قرآنیش گاو بنی اسرائیله "وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ 67بقره"

وقتی موسی به قومش گفت که خدا بهتون دستور میده که یک گاوی رو سر ببرید (این کار در ظاهر بی مقداره )به خاطر همین گفتند که آیا مارا مسخره کردی؟این شد کار ؟گاو سر ببریم؟و به خاطر این چیز لقب جهل رو به موسی دادن که بعد موسی میگه "اعوذ باالله ان اکون من الجاهلین" یعنی اینها دنبال این نبودن که کی گفته این کار رو بکنید دنبال این بودن که این چه کاریه؟ در کل اینکه ارزش کار به تعلقشه نه اندازش.مثالهاش زیاده مثلا اینکه علامه مجلسی رو در خواب میبینن که بهش میگن اون دنیا چه خبره؟میگن که اون صد و ده جلد بحار انقد به کارم نیومد که وقتی یک کودک گرسنه ای رو دیدم یه سیب دستم بود دادم بهش اون بیشتر به کار من اومد یا مثلا آقای سید شفتی که موسس مسجد سید بودن قضیه ی تاسیس مسجدشون اینه که خیلی فقیر بودن یکبار مقداری پول گیر میاره از شدت گرسنگی مقداری گوشت میخره وقتی رد میشه میبینه سگی با توله هاش اونجاست وخیلی لاغر بودن میفهمه غذا ندارن گوشت رو میده به اونا و خودش دوباره گرسنه می مونه بعد از چند وقت یکی از بزرگان یزد (فکر کنم) میان پیشش و میگن من وارث ندارم و این املاکو به اسم تو کردم بعد سید شفتی میگه وقتی نگاه به تاریخ کردم دیدم همون تاریخی بود که این کارو کردم که یکی از اون املاک زیاد همین مسجد سیده .مثالهای از این دست خیلی زیاده که کار کوچیک دستگیر شده

مخاطب: یه مثال دیگه هم اینکه کسانی که یه چیزی رو کشف میکنن وخدمت بزرگی رو به انسانها میکنن وقتی میپرسن  این جور کارها ارزششون بالاتره یا وقتی که هر کس دیگه ای یه کار کوچیکی اما برای خدا رو انجام میده ؟که مسلما کاری که در راه خدا بوده هرچند کوچیک بوده ارزشش بیشتره

دبیر: صحبت ایشون چندتا چیز دیگه هم یادم آورد یکیش حدیث امام علی هست که:( به اندازه کار فکر نکنید و چرا کم باشه کاری که خدا قبولش میکنه؟ )، یا ان حدیث که :(اگر تمام دنیا را از روزی که خلق میشه تا قیامت به  یک شخصی بدهند در برابر آخرت مثل یک لقمه ای میماند که شخصی داخل دهانش بگذارد ) یعنی انقدر کوچیکه و بعد برای توجیهش میگن " کل من علیها فان ...ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام 26 و27الرحمن" که تمام اینها از بین میره اما اون چیزی که باقی میمونه اون چیزیه که وجهه ی الهی داشته باشد پس هر چیزی که وجهه ی الهی نداشته باشد هر قدر هم که بزرگ باشد چون فانی است ارزشی ندارد که این چیز واضحیه دیگه فنا و بقا ،بقا ذاتا برتری دارد

در حدیث داریم که :(چیزی که میگذرد گویا اصلا نبوده است) یکیش همین تعطیلات عید که گذشت انگار نبود یکی دیگش این دنیا که امام حسین وقتی به بنی هاشم مینویسه مینویسه من حسین ابن علی ابن ابی طالب الی بنی هاشم :ان الدنیا کان لم یکن  انگار که اصلا دنیا نیست این تمام حرفش به بنی هاشم بود

مثال دانشجوییش:این مقاله هایی که پشت سر هم مینویسن که یکبار بهشون گفتم خدا وکیلی این مقاله نویسی علمه یا تکنیکه گفت: راستشو بخای تکنیکه ،یعنی همین که بفهمی چهارچوب یه مقاله چه جوریه اعدادشو جابجا کنی یه مقاله دیگه میشه ،یک کلمه رو تو عنوان جابجا کنی یه مقاله ی دیگه میشه ،درجه دمای اون شرایطو تغییر بدی یه مقاله ی دیگه میشه    همینجوری میشه مقاله داد که به درد هم نمیخوره درسته؟

 اینجا یک بحثی پیش میاد بحث بیشتر کار کردن یا بهتر کار کردن .....

 

سوال یکی از حضار: وقتی ملاک های ارزش گذاری سیستم ها و شیوه کارکردن آنها درست نیستٰ و ما مجبوریمبرای وارد شدن به این سیستم ها از این روش های نادرست وغیراستاندارد استفاده کنیمٰ اکنون وظیفه ما چیست؟

دبیر: دراینجا بهترا ست وارد سیستم بشوید و با آنها به قصد اصلاح پیش برویدودر واقع  این برای ما وسیله می شودبرای پیش برد اهدافمانٰ اما اگر بخواهیم تصوف پیشه کنیم و بگوییم تا سیستم درست نشود من کار نمی کنم اشتباه است باید برویم و اصلاح کنیم باید آنقدر آزاد باشیم که در متن آن باشیم اما به آن عادت نکنیم.

(مثال: یکی از شیعیان امام کاظم(علیه السلام)،علی بن یقطین، در دربار هارون الرشید وزیر بود.امام کاظم(علیه السلام) به ایشان فرمودند وارد دربار شو و کار شیعیان را راه بینداز

مثالی دیگر:حضرتیوسف(ع)که به عزیز مصر می گوید مرا در خزانه داری بگذار چون من بر این کار توانا هستم)

سوالی که پیش می آید این است که فرق کار "بهتر" و کار " بیشتر" چیست؟

پاسخ حضار: کار بهتر اثربخشی زیادتری دارد و کار بیشترکارآیی زیادتری دارد.اگر این دو باهم باشند بهره وری وراندمان کار بالا می رود. اثربخشی یعنی کار درستانجام بدهیم .کارآیی یعنی کار را درست انجام بدهیم. در دانشگاه اگر بهتر کار کنیم مفید تر استچرا که اثرش خیلی ماندگارتر است نسبت به کار بیشتر.

حضار: کار بیشتر باعث میشه اعتماد به نفس ما زیاد شود و کارها را بهتر انجام دهیم.

دبیر: آدماز موفقیت احساس اعتمادبه نفس می کند یا از نقصان؟

حضار: موفقیت

دبیر: احتمال موفقیت در کار بیشتر زیادتر است یا کار کمتر اما بهتر؟

حضار: کار کمتر اما بهتر

دبیر: حدیثی در این زمینه داریم که کار کمی که استمرار داشته باشدبهتر از کار زیادی ست که استمرار نداشته باشد.و ما می دانیم که احتمال استمرار کارهای بزرگتر خیلی کمتر است.

چه چیزهایی باعث می شود فرد کیفیت را فدای کمیت کند؟

1)توانایی انجام کار باکیفیت را ندارد

2)باکار زیاد می خواهد این ناتوانی را پنهان کند

خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست

پرده بر سر صد عیب نهان می دارم

مثال کسی که کار فرهنگی می کند و کیفیت را فدای کمیت می کندٰ مثال نویسنده ایست که برای حق تالیف می نویسد پس بهتر برایش این است که بیشتر بنویسد تا پول بیشتری بگیرد.

معیار ارزش گذاری برای نوشته این است که نوشته های قبلی را به فراموشی بسپارد و کار رابرای آیندگان سخت کند.

کسی که کار فرهنگی میکند باید تمام نقاط قوت قبلی ها را داشته باشدبه گونه ای که اصلا نیازی نباشد بعد از او به قبلی ها مثال بزند.و بقیه کهمی خواهند کار کنند اگر می خواهندکارشان معتبرباشد مجبور باشند قوی تر از این ارائه بدهند.