سخنرانی استاد رائفی پور

یوسف صحرایی زهرا کجایی؟؟؟

"عزیز علی ان اری الخلق و لا تری"

 

چه گاهی آسان می شود غرق در زندگی شد

چه آسان از لحظه هایی که بود گذشتیم

چه آسان همه چیز هویت روشن خویش را از دست می دهد

چه آشنا در انبوه جمعیت ،غریبه شدیم

چه ساده از حصار سخت صداقت گذشتیم

چه بی صدا ،با سکوت هایمان فریاد کردیم

چه سخت ،نبودنت را ساده انگاشتیم

ای آخرین مسافر دنیا کجایی؟

نمی دانم از کجا و چه کسی سراغت را بگیرم؟

چگونه می شود این درد فراق را پنهان کرد؟

گاه دلتنگ  بی قراری های خویش می شوم

کاش می شد این آدینه آخر باشد

و تاریخ اذل رابه ابد پیوند دهد و دیگر نظاره گر لحظه های بی تو نباشیم

چون سالهاست مژگانمان سوگواروسیاه پوش درعزای ساحت بی ظهور توست

اینجا منم که می خواهم از سرزمین بیچارگی بگریزیم و به ریسمان امن الهی بیاویزم

می خواهم بیایم  و در میان قدم های استوار کسی که "خواهد آمد " نماز حضور بخوانم تا از سمت سرزمین پستی برخیزم

ودر عصر گاه یک روز انتظار خویش را می خوانم تا با توجه به فانی بودن دنیا گرفتار هوا و هوس نشوم

نمی دانم در آغاز حکومتت غزل شادی بسرایم

یا ازغم غیبتت از دل فریاد غم برآورم  

می خواهم در چندمین صده ی نیامدنت با توبیعت کنم که اگر چه حضورت را سخت حس می کنم اما بی حضورتو هیچ حضوری را نخواهم

اما ای کاش می دانستم که کجا و کی دلها به ظهورت آرام خواهد گرفت

یا کدامین سرزمین و کدامین خاک تو را در بردارد؟؟؟

آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه

آسمان حرمت 

خورشید چراغت

غریب مدینه نگاه منتظر ما به دستانت 

چه صبورانه صدای آن سیلی سرخ را سکوت کردی ،سکوتی سال ها از لبان خاموشت با ما سخن گفت .




به خدا ،به هیچ کس نگفته ام درد فراغ خویش را ،به هیچ کس نگفته ام به کوچه ها چه دیده ام ،به هیچ کس نگفته ام چه طعنه ها شنیده ام ،به هیچ کس نگفته ام که صلح من برای چیست

تمام عمر داشته ام مهر سکوت به لبم

به هیچ کس نگفته ام به جز حسین و زینبم