گزارش جلسه دوم هستی شناسی
بسم الله الرحمن الرحیم
این جهان وجودی دارد ، به اطراف که نظر می کنیم موجودات مختلفی را می بینیم که دارای کمالات و نقص هایی هستند، به دلیل این نقص ها و کمالات است که به این نتیجه می رسیم که وجود برای آنها ذاتی نیست و عرضی است چون اگر وجود ذاتی باشد باید خصوصیات وجود را داشته باشد.
این وجودها که همه وجودند تفاوت هایی با هم دارند که اگر تفاوت آن ها در وجود باشد یک معنی دارد و اگر در عدم باشد یک معنی دیگر دارد.عدم یعنی هیچی وهیچی چگونه می تواند علت باشد پس باید حتما علت تفاوت با موجودی باشد که عدمی نیست وعلت تفاوت به وجود برمی گردد.آن چیزی که تفاوت دارد و علت تفاوت هم به خودش برمی گردد به آن تشکیک وجود می گویند،یعنی یک موجودی است که شدت و ضعف دارد مثل نور که در جایی تمرکز بیش تر و در جایی تمرکزکمتر داردو شدت و ضعف نور،خود نور است و تاریکی نور آن را کم نکرده است.
اثبات وجود ذاتی
آن چیزی که اطراف ماست و پذیرفتیم که هست نقص زیاد دارد و آن چیزی که لازمه ی وجود ذاتی است را ندارد پس عرضی است.
بدون برهان باید پذیرفت که هرموجودی که وجودش از خودش نیست باید وجودش به یک وجود ذاتی ختم شود که عین وجود است وهیچ نقصی نداشته باشد و دارای کمالات باشد.
برای اثبات وجود چیزی لازم نیست که ما با حواس بتوانیم بودنش را حس کنیم بلکه گاهی باید با عقل وجود چیزی را اثبات کرد و با حواس مادی قابل سنجش و حس نیست.
قرآن نزول حقیقت است در رتبه ای پایین تر و اشتباه امروز ما این است که به جای سنجش علم با آیات قرآن ، قرآن را با علم بشر می سنجیم و از هماهنگ بودن آیات با علوم امروزی ، درستی قرآن را اثبات میکنیم.
اشتباه دیگر نسبت دادن آیات قرآن به امور جزئی است (مثال : استفاده از " النظافه من الایمان " برای امور بهداشتی)
که این نوع نگاه نوعی نگاه مادی گرایانه است ، در حالی که نگاه ما باید جامع باشد.
از شناخت افکار و عقاید مختلف نباید ترسید، اما این به شرطی است که بتوانیم خوب تفکر کنیم . برای خوب فکر کردن هم لازم نیست ذهن را از تمام آنچه که هست پر کرد چون این امر نهایتا به پوچ گرایی (نهیلیسم) می انجامد.در این حالت به جای آزاد اندیشی (بدون تعلق خاطر فکر کردن) اسیر اندیشه میشویم و بعد فکر متمدن بودن به سر میزند. زیر سوال بردن برخی از مسائل برای شجاع شدن و شجاع بودن است. شجاع بودن یعنی پذیرش حقیقت و رد آنچه غیر از حق است. پس باید با تمام افکار آشنا شد اما آزاد اندیشید.
هرچه در هستی هست بود نیست بلکه نمود است.هرچه در خارج هست ،نمود حق است.هرچه هست مظهر و نمود خداست. بدون خدا هیچ چیز نیست و این پلی است به سوی عرفان.
" هر جا پای موجودی در عالم هست اتفاقا پای خدا در میان است".
به همین دلیل است که امیرالمومنین در هرچه نظر می کردند "الله " را میدیدند.