چهارشنبه شبی دور هم جمع بودیم که آقای صادقی پیشنهاد دادند فردا بریم اردو. من اسمشو میذارم اردویی در ابعاد سه در چهار! حالا در ادامه متوجه میشید چرا ..

پس قرار بر این شد که پنج شنبه بعد ازظهر هر کسی که میتونه جلوی در خوابگاه آماده باشه..بار و بندیل رو بستیم شامل دو تا فلاسک چای چند تایی کیک و لیوان و مقداری قند .. 7 نفری شدیم.. با اتوبوس رفتیم تا اینکه موقع اذون رسیدیم مسجد جامع. اولین باری بود که این مسجد قدیمی و جالب رو میدیدم. نماز رو به جماعت خوندیم.

بعد از نماز صاف رفتیم سراغ  مرقد مطهر علامه های مجلسیین.بعد از زیارت آنها ، زیارتی دیگری بود اما این بار عاشورایی...

زیارت که تموم شد ، یه شیخ پیر آشنا گوشه ای نشسته بود.چهره ی آرامش بخشی داشت. میگفتن گوشش مشکل داره ، باید داد بزنید تا متوجه بشه .. اونجا چند دقیقه ای منتظر موندیم تا آقای صادقی باهاشون صحبت کردند و ایشون رو با اصرار راضی کردند که به شرط مطالعه ی کتاب معراج السعادة ، استاد اخلاق ما بشن و هفته ای یک جلسه اون رو برامون شرح بدند.

نشستیم گوشه ای از  فضای مسجد و دور همی چایی خوردیم و گپی زدیم و مهدی از تلخ و شیرینیهای سالهایی که گذشت گفت.

دیگه باید برمیگشتیم.. سوار اتوبوس شدیم و ادامه ی بحث رو اونجا پی گرفتیم. خیابون جی پیاده شدیم ، شام رو توی پارک نزدیک همونجا نشستیم و خوردیم. باز مدتی بحث ادامه پیدا کرد، این دفعه با رویکرد عملی...

کل هزینه ای که خرج شد کمتر از 20 هزار تومن شد!

یه شب ، با اون فضا ، همراه اون گفت و شنود ها ، با اون زیارت و حضور و دیدار استاد واون همه برداشت و با اون خرج و بسیاری دیگر از نکته هایی که در اردو بود... فکر نمیکنم دیگه نیازی به توضیح چرایی سه در چهار بودنش باشه.